ادامه شیطنت های من از قول مامانم
امروز مامانم میخواد یه کم از شیطنت هام بنویسه از اخرین هاش میگم از بد غذایی هات که منو اذیت میکنی .وقتی تو کیانای مامان که همه عمر منی میخوام بهت پیش بند ببندم که غذا بخوری از دستم فرار میکنی ووقتی میخوای شروع به خوردن کنی اینقدر گریه وجیغ سر میدی هر کی ندونه میگه می خوان چه بلایی به سرت بیارن ولی بعد از اینکه تلویزیون جذبت کرد مامانی کار خودش رو میکنه وبهت تا جایی که می تونه غذا میده بعد تو دست رو می بری با لا یعنی خدایا شکرت .این چند روز اخیر هم نمی دونم چه علاقه خاصی به اتاقت پیدا کردی هی من و بابات رو میکشونی میبری که بذاریمت تو تختت تا بازی کنی من هم اون اسباب بازی هایی رو که دوست داری اونجا واست گذاشتم اما دیشب یه خراب کاری هم کردی از بس اویز تخت رو کشیدی سر اویز رو شکستی .فدای سرت نفسم .شبا که بابایی از سر کار میاد خیلی خودت رو واسش لوس میکنی اول که نمیری بغلش ولی تا بابایی دست داراز میکنه باهات دست بده دیگه ولش نمیکنی خلاصه که سر میز شام هم مرتب یا از صندلی من میخوای بیای بالا یا از بابایی.از گوشی تلفن هم نگو که اسیر دست تو ومرتب بر میداری میزاری به گوش من ومیگی ( او )یعنی الو .راستی نفس مامان کیانای من تو علاقه زیادی به دد داری وقتی متوجه میشی میخوایم بریم بیرون میری لباسات یعنی پالتوت وشلوارت رو میکشی از اتاقت میاری میدی به ما میری کلاهت رو خودت میزازی رو سرت البته بیشتر مواقع اشتباه ولی با اینکار خیلی بامزه میشی ومرتب میگی دد تا کفشات رو هم می پوشی دیگه طاقت موندن نداری میری میزنی به در خونه یعنی بریم تا در باز میشه انگار دنیا رو بهت دادن میری توی اسانسور وتوی اینه هاش خودتو میبینی وکلی ذوق میکنی و یه چیز جالب ابنکه پارکینک خودمون رو هم میشناسی وسریع میری طرف ماشین .الان دیگه حضور ذهن ندارم که بنویسم یادم اومد حتما ثبت میکنم که وقتی بزرگ شدی بخونی .
ای عکس ها مربوط به شیطنتهای 9 -10 ماهگی کیانا خانم