کیاناکیانا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

زندگی ما کیانا

ادامه شیطنت های من از قول مامانم

ا مروز مامانم میخواد یه کم از شیطنت هام بنویسه از اخرین هاش میگم از بد غذایی هات که منو اذیت میکنی .وقتی تو کیانای مامان که همه عمر منی میخوام بهت پیش بند ببندم که غذا بخوری از دستم فرار میکنی ووقتی میخوای شروع به خوردن کنی اینقدر گریه وجیغ سر میدی هر کی ندونه میگه می خوان چه بلایی به سرت بیارن ولی بعد از اینکه تلویزیون جذبت کرد مامانی کار خودش رو میکنه وبهت تا جایی که می تونه غذا میده بعد تو دست رو می بری با لا یعنی خدایا شکرت .این چند روز اخیر هم نمی دونم چه علاقه خاصی به اتاقت پیدا کردی هی من و بابات رو میکشونی میبری که بذاریمت تو تختت تا بازی کنی من هم اون اسباب بازی هایی رو که دوست داری اونجا واست گذاشتم اما دیشب یه خراب کاری هم کردی ا...
4 بهمن 1391

تولد 1 سالگی

من چون خیلی دختر خوبی هستم واسم 2 تا تولد گرفتن یکی اصفهان ویکی هم خونه خودمون .راستی توی 2 تا تولد کلی کادو گرفتم البته هیچ کدوم از تولد هام 9/9 نبود چون واسه اولی می خواستیم برگردیم مادر واسم تولد گرفت و اون یکی هم چون 7 امام حسین (ع) بود . اشکال نداره مهم اینه که من توی یه سال 2 تا تولد داشتم اونم سال اول زندگی .                                                        ...
4 بهمن 1391

مسافرت های اولین سال تولد

من اولین مسافرت خود را در 20 روزگی به خانه پدر بزرگ ومادر بزرگم  در اصفهان رفتم که همین جا از انها نهایت تشکر را میکنم چون من در  اولین شب های زندگی ام خیلی بد می خوابیدم وگریه  فراوان میکردم وانها با صبوری مرا تحمل می کردند.این مسافرت اول خوب بود چون من کلی کادو از فامیل گرفتم .دومین مسافرت ام در اردیبهشت ماه بود که به یک مسافرت یک روزه به جاجرود رفتیم ودر اواخر اردیبهشت ماه با خانواده پسر عمه پدرم به استارا رفتیم واین مسافرت هم به خوبی تمام شد و مسافرت سوم یک مسافرت یک روزه به کاشان بود با عمه وپدربزرگ ومادر بزرگم وعکس های زیادی از ان مسافرت دارم ومسافرت چهارم در خردادماه بود که به اردبیل رفتیم با پسر خاله پدرم که خیلی خوش ...
3 بهمن 1391

تولدم

من روز چهارشنبه 90/09/09 مصادف با 4 محرم1433 و2011/10/29 ساعت 12:15در بیمارستان اتیه واقع در شهرک غرب بدنیا امدم از ان لحظات تولدم والدینم فیلم تهیه کردند.من ساعت 4 بعداز ظهر بود که برای اولین بار در این دنیا با مادرم ملاقات کردم ودر اغوش او قرار گرفتم. ...
3 بهمن 1391

ماجراهای من ودندون

من از اون دسته بچه هایی بودم که خیلی دیر دندون در اوردم  وحتی مامان وبابا واسه  من نگران شدن ومنو زودتر از موعدی که پیش دکترم مبردن ویزیت بردن اما دکترم خیال اونا را راحت کرد وگفت من تا یک سالگی جا داره دندون در بیارم تا اینکه ما واسه تاسوعا وعاشورا به اصفهان خونه مادر بزرگ و پدر بزرگ رفتیم ومن در سن 11 ماهگی اولین دندونم رو در اوردم و مادر هم واسم اش دندونی درست کرد . دستش درد نکنه ...
11 دی 1391

پیام مامانم در ninii site

سلام به همه.دخترم كيانا الان 6 ماه و17 روز داره .خيلي دوست داشتني. الان دمر ميشه ولي سينه خيز نميره با كم توجهي سريع گريه ميكنه و اشيا را با كمي نگاه كردن سريع به دهان ميبره   مامان كيانا مامانم توی این سایت زیاد میره تا ببینه  توی هر ماه من معمولا باید چطور باشم ...
10 دی 1391

سلام

سلام به همه دوستان.من کیانا فرزند اول خانواده ام و پدر ومادرم تصمیم دارند تمام وقایع مهم زندگی ام را ثبت کنند.از اینجا شروع میکنم :  
9 دی 1391

قبل از تولدم

زمانی که پدر ومادرم متوجه حضور من در زندگیشان  شدند با خوشحالی فراوان دکتر لیلی صفدریان را برای چکاپ های ماهیانه من انتخاب کردند. تا اینکه موعد تعیین جنسیت من فرا رسید  و با مراجعه به کانون نسل امید ازمایشات تخصصی ژنتیک را انجام دادند و احتمال دختربودن من مشخص شد واین احتمال در 6 ماهگی به قطعیت پیوست و والدینم برای نامگذاری من کلی تلاش کردند وتا چند روز مانده به بدنیا امدنم بلاتکلیف بودند تا اینکه نام کیانا به معنای طبیعت را برایم انتخاب کردند . ...
9 دی 1391